انسان


    استفاده از فکر برای حل مشکلات

 

 

عقل پیغمبر درونی

 

سخن گفتن از عقل در قرآن به معنای سخن گفتن از شرافت و کرامت آدمی است؛ زیرا آن چه به آدمی ارزش و اعتبار می بخشد، عقل است. البته در تحلیل قرآنی، آن چه به آدمی ارزش می بخشد نفس عقل نیست بلکه تعقل و خردورزی است. به این معنا که همه انسان ها از توانایی و قوه عقل برخوردارند، ولی آن چه موجب می شود تا آدمی در مسیر کمالی قرار گیرد و خدایی شود، بهره گیری از توان عقل و خردی است که در ذات وی سرشته شده است.

عقل که گاه در قرآن از آن به عناوین دیگری چون قلب، لب، حجر و مانند آن یاد شده است، قوه تفکر است که می بایست به کار گرفته شود تا به انسان ارزش انسانیت و شرافت و کرامت انسانی عنایت کند. از این رو در قرآن کریم، ۴۹ بار از مشتقات «عقل» استفاده شده و همه این مشتقات به صورت فعل آمده اند؛ زیرا بکارگیری این قوه برای آدمی ارزش و اعتبار می آورد. کسی که عقل را به کار می گیرد، به قدرت تشخیصی می رسد که از راه تفکر در آیات الهی به دست می آورد؛ زیرا شناخت انسان از خود و بیرون، از طریق تفکر انجام می گیرد و آیات الهی در آفاق و انفس آدمی به او کمک می کند تا درک و تحلیل درستی از خود، خدا و جهان به دست آورد و موقعیت خود را نسبت به آن دو بسنجد.

در آموزه های قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان عقل و قلب بیان شده و سخن از «لهم قلوب یعقلون بها دل هایی که با آن خرد می ورزند و تفکر می کنند (حج آیه ۴۶) به میان آمده است. این بدان معناست که قلب آدمی مرکز تفکر و خردورزی است. چنان که در همین آموزه ها از ابزارهای شناختی چون شنوایی و بینایی یاد شده و ارتباط آن با تفکر و تعقل تبیین شده است. (ملک آیه ۱۰، فرقان آیه ۴۴ و بقره آیه ۷۵)

همین ارتباط شگفت را میان خردورزی و هدایت (بقره آیه۱۷۰)، خردورزی و دانش (عنکبوت آیه۴۳)، خردورزی و ایمان (بقره آیه۷۵)، خردورزی و یقین(شعراء آیات ۲۴و ۲۸)، خردورزی و تقوا (انعام آیات ۱۵۱و ۱۵۲) و مانند آن می توان یافت. در برخی از این آیات مانند آیات سوره شعراء جمله به طور کامل تکرار شده و در پایان تنها به جای موقنین (اهل یقین)، تعقلون(تعقل و خردورزی می کنید) قرار داده شده (شعراء آیات۲۴و ۲۸) و یا به جای تعقلون، تتقون آورده شده است. (انعام آیات ۱۵۱و ۱۵۲) تا این گونه نشان دهد که نتیجه تعقل و خردورزی چیزی جز تقوا و یقین نیست.

در همین آیات و آیات دیگر، این گونه بیان می شود که اگر کسی به درستی از ابزارهای شناخت بهره گیرد به خردورزی می رسد و کسی که خردورزی نماید به یقین، علم، تقوا، ذکر و هدایت دست می یابد. بنابراین خردورزی است که آدمی را به کمالات مطلوب می رساند و بهره گیری از آیات تکوینی و تشریعی ویا آفاقی و انفسی تنها با خردورزی شدنی است. بر این اساس می توان گفت که پذیرش ایمان و توحید فقط با تعقل و بهره گیری از عقل امکان پذیر است.

چنان که از آموزه های قرآنی برمی آید، عقل انسانی، قادر به تشخیص زشتی ها و زیبایی ها و حسن و قبح برخی از امور است؛ زیرا عقل به یک معنا همان فطرتی است که انسان بر آن سرشته شده است و فطرت سالم انسانی به طور طبیعی گرایش به خدا و کمالیات دارد.

عقل همان گونه که قدرت تشخیص امور گوناگون را دارد، در حوزه افعال نیز این گونه است. به این معنا که قادر به تشخیص افعال خوب از بد و زیبا از زشت است. این عقل عملی در برابر عقل نظری قرار می گیرد، زیرا مدرکات عقل عملی به حوزه افعال و اعمال اختصاص می یابد و مدرکات عقل نظری نیز به حوزه امور ذهنی و فکری مرتبط می باشد.

به عنوان نمونه عقل انسانی به طور مستقل این را درمی یابد که در حوزه عمل، عدالت امری خوب و ظلم امری بد است. لذا دانشمندان می گویند که حوزه مدرکات عقل عملی حسن و قبح افعال است.

 

 

● دیدگاه عدلیون

به نظر معتقدان به عدلیه (شیعیان و معتزلیان)، افعالی وجود دارد که عقل از درون ذاتش بی استعانت از وحی و شریعت، حسن آنها را درک می کند و حکم به لزوم انجام آن ها می دهد، چنان که زشتی اموری دیگر را درک کرده و بر لزوم ترک آن ها فرمان می دهد. بر این پایه، همه چیزها، دارای حسن و قبح ذاتی هستند که عقل، بیش تر آن ها را درک می کند و تشخیص می دهد. به عنوان نمونه کمک به همنوع دارای حسن ذاتی است و دروغ و ظلم به دیگری دارای قبح ذاتی می باشد؛ زیرا فطرت سالم انسانی، به طور طبیعی به نیکی ها و خوبی ها و زیبایی ها گرایش داشته و از بدی ها و زشتی ها اجتناب می ورزد.

ازنظر عدلیه، هر چیزی که انسان سالم با فطرت سلیم و عقل خویش، زشت و بد می یابد و از آن پرهیز می کند و یا آن را خوب و نیک می یابد و به آن می گراید، در دایره مفسده و مصلحت قرار می گیرد و ترک و یا انجام آن لازم می شود. البته احکام الهی که به امور مختلف تعلق گرفته و حکم وجوب و یا تحریم یافته است، آن ها نیز در دایره مفسده و مصلحت می باشند و به سبب مصالح و مفاسدی، حکمی از احکام بر آن ها بار شده است. به سخن دیگر: کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر چیزی که شریعت به آن حکم کرده عقل نیز بدان حکم کرده و هر آن چه عقل به آن حکم می کند شریعت نیز به آن حکم می کند؛ زیرا هر دو دسته احکام عقلانی و وحیانی براساس مصالح و مفاسدی است که عقل و شریعت به آن رسیده اند. از آن جایی که عقل، مصالح و مفاسد برخی از چیزها را نمی تواند به هر دلیلی تشخیص دهد، وحی به کمک عقل آدمی آمده و به او کمک می کند. براین اساس در شریعت اسلامی سخن از احکام تأسیسی و امضایی به میان می آید. به این معنا که مصلحت و مفسده برخی از امور را عقل نمی تواند تشخیص دهد که شریعت به کمک وی آمده و احکام را تأسیس کرده است، ولی در آن جایی که عقل، مصلحت و مفسده را به دست آورده، شریعت و وحی آن را امضا و تأیید کرده است. (نگاه کنید: اصول فقه، مظفر، المیزان، ج ۵، ص ۱۰، ج ۱۲، ص ۲۷۷، ج۸، ص ۵۶ و منابع اصولی و تفسیری دیگر)

 

 

● مصادیق و موارد حسن و قبح عقلی

همان گونه که گفته شد، اغراض انسان، سبب جعل امر و نهی و اعتبار حسن و قبح برای افعال شده است. در تشریع احکام از سوی خداوند نیز همین گونه عمل شده است. بنابراین وجود مصلحت و مفسده در امور، سبب امر و نهی الهی به آن ها شده است. برهمین اساس، آن چه را خداوند امر کرده حسن و آن چه را نهی کرده قبیح است.

خداوند در بسیاری از آیات قرآنی، اصل حسن عدل و یا قبح ظلم را به عقل عملی واگذار کرده و در جایی نفرموده که ظلم قبیح است؛ با این همه می فرماید که: «و ما ربک بظلام للعبید»، خداوند نسبت به بندگان ظالم نیست. به این معنا که حکم عقل عملی، بر قبح ظلم است و خداوند آن را از خود نفی می کند.

در برخی از امور که حرمت آن را بیان می کند مانند حرمت زنا و لواط، در بیان علت این حکم می فرماید که این امور فحشا و فاحشه می باشد؛ بنابراین معلوم می شود که عقل، زشتی و قبح این امور را درک کرده و خداوند تنها حرمت تشریعی را تأکید کرده است.

در کاربردهای قرآنی هرگاه چیزی دارای قباحت شدید باشد از آن به فاحشه تعبیر می کند (القاموس المحیط، ج۱، ص ۸۱۷) و به گفته برخی، کار قبیحی که قبح آن از حد و مرز گذشته و بسیار قبیح باشد، از آن تعبیر به فاحشه می شود. (الکشاف، زمخشری، ج۱، ص ۲۱۳) البته واژه سوء نیز به معنای قبیح و زشت است (لسان العرب، ابن منظور، ج ۶، ص ۴۱۶)

از آیاتی چون ۱۶۹ و ۲۶۸ سوره بقره چنین استنباط می شود که هر فردی طبق عقل و فطرت سالم خود، قبح و زشتی برخی از امور را درک می کند. از این رو فرموده که شیطان شما را به کارهای زشت (سوء) و بسیار قبیح (فحشاء) فرمان می دهد؛ زیرا سوء و فحشاء چیزهایی است که عقل آن ها را زشت شمارد و شریعت آن را تأکید کند. (انوار التنزیل، بیضاوی، ج ۱، ص ۱۶۱)

عقل آدمی به نیکوئی و ارزشمندی آزادی و استقلال (نحل، آیه ۷۵)، شایستگی نیکی در برابر نیکی (الرحمن، آیه ۶۰)، ارزشمندی و حسن ادای امانت (نساء، آیه ۵۸)، برتری معبود حقیقی نسبت به معبودان دروغین (نمل، آیه ۵۹)، برتری نور بر ظلمت (انعام، آیه ۱۲۲ و رعد، آیه ۱۶)، پیروی از افراد هدایت یافته (یونس، آیه ۳۵) برتری حیات و زندگی (انعام، آیه ۱۲۲)، برتری آفریدگار بر غیر خالق (نحل، آیه ۱۷ و نمل، آیه ۶۴)، داشتن صاحب یگانه به جای تعدد ارباب و صاحبان (یوسف، آیه ۳۹ و زمر، آیه ۲۹)، دعوت دیگران به عدل و برابری (نحل، آیه ۷۶)، برتری حرکت در راه مستقیم به جای راه های اعوجاج (نحل آیه ۷۶)، خوبی و زیبایی علم (انعام آیه ۵۰ و آیات دیگر)، قدرت و توانایی در انجام کار نسبت به ضعف و ناتوانی (نحل، آیه ۷۵) و قضاوت عادلانه بر داوری ستمگرانه (نساء آیه ۵۸) حکم می کند ومردم را به انجام آن ها فرمان می دهد.

در مقابل، همین عقل عملی نیز موارد بسیاری را که می بایست انسان از آن ها به عنوان کارهای زشت و بد اجتناب کند، معرفی می کند که از جمله می توان به اختلاف افکنی میان مومنان (انفال، آیات ۴۵ و ۴۶ و توبه آیه ۱۰۷)،زشتی ازدواج با همسر پدر (نساء آیه ۲۲)، پیروی از افراد بی عقل (بقره آیه ۱۷۰)، اطاعت از ناتوان و نیازمند هدایت در امر هدایت (مائده آیه ۱۰۴ و یونس آیه ۳۵)، اطاعت از فرمان سوء و فحشای ابلیس و شیطان (بقره آیات ۱۶۸ و ۱۶۹)، اطاعت از هواهای نفس و زیاده خواهی های آن به عنوان مصداقی از ظلم (قصص آیه ۵۰)، افتراء و بهتان به دیگران (نساء آیات ۲۰ و ۵۰ و ۱۵۶ و آیات دیگر)، اهانت به میهمان و بی حرمتی نسبت به او (حجر آیات ۶۷ تا ۶۹)، بازداشت بی گناهان (یوسف آیه ۷۹) ترجیح امور پست به جای امور ارزشمند (بقره آیه ۶۱)، ترجیح گمراه بر هدایت یافته (یونس آیه ۳۵) برتری کور بر بینا (انعام آیه ۵۰)، ترک عمل به علم (بقره آیه ۴۴)، تساوی مجرم بر مسلم و مطیع قانون (قلم آیات ۳۵ و ۳۶)، تقلید کورکورانه (بقره آیه ۱۷۰) ترک پاداش به نیکوکار و محسن (الرحمن آیه ۶۰) خلف وعده (آل عمران آیه ۹) حکم بر خباثت و پستی در امور (بقره آیه ۲۶۷)، انکار حق و حق ناپذیری (هود آیات ۱۸ تا ۲۴)، ظلم (بقره آیه ۳۵)، خیانت (یوسف آیات ۵۱ و ۵۲)، دروغگویی (آل عمران آیه ۶۱)، زنا (اسراء آیه ۳۲) سرقت (یوسف آیات ۷۰ تا ۷۷) پیمان شکنی (بقره آیه ۱۰۰)، عقاب شخص در برابر قانونی که اطلاع ندارد و بیان نشده (اسرا آیه ۱۵) فساد (بقره آیه ۱۱)، غصب مال مردم به ناحق (بقره آیه ۱۸۸)، غفلت از نجات خود (ملک آیه ۱۰)، قتل بی گناه (بقره آیه ۳۰)، کتمان حقایق (بقره آیات ۴۱ و ۴۲) نهی از معروف (توبه آیه ۶۷) و مانند آن اشاره کرد.

اگر نگاهی به این آیات و آیات دیگر بیندازیم در می یابیم که عقل آدمی خود پیامبری بزرگ است که بی آن نمی توان بسیاری از امور را درک کرد و تشخیص داد و حکم آن را دانست. این عقل آدمی است که به این امور حکم می کند و خداوند بر اساس همان عقل عملی است که بر آن مهر تایید می زند و به عنوان فحشاء و سوء و امر مفسده انگیز و یا فاسد از آن ها پرهیز داده و یا به اموری که دارای مصلحت است فرمان انجام می دهد.

براساس آموزه های قرآنی تعبد و تعقل چنان به هم مرتبط هستند که نمی توان موردی را یافت که تعبد و تعقل با هم گره مناسب و درستی نخورده باشد. اگر موردی دیده می شود که ارتباطی میان آن دو نیست، به یقین، مواردی است که اشتباه در تطبیق است و یا عقل از مسیر سلامت و فطرت خود بیرون رفته و یا این که شریعت به تحریف کشیده شده است.

بنابر این انسان باید ارزش عقل، این پیامبر و حجت درونی خویش را به درستی دریابد و بر اساس آن عمل کند و اجازه ندهد که این دریچه شناخت و فهم و عمل از میان برود و یا کور شود و یا پرده ای بر آن افکنده گردد و امکان بهره مندی درست از آن برای صاحبش سلب شود.

 

سخن گفتن از عقل در قرآن به معنای سخن گفتن از شرافت و کرامت آدمی است؛ زیرا آن چه به آدمی ارزش و اعتبار می بخشد، عقل است. البته در تحلیل قرآنی، آن چه به آدمی ارزش می بخشد نفس عقل نیست بلکه تعقل و خردورزی است. به این معنا که همه انسان ها از توانایی و قوه عقل برخوردارند، ولی آن چه موجب می شود تا آدمی در مسیر کمالی قرار گیرد و خدایی شود، بهره گیری از توان عقل و خردی است که در ذات وی سرشته شده است.

عقل که گاه در قرآن از آن به عناوین دیگری چون قلب، لب، حجر و مانند آن یاد شده است، قوه تفکر است که می بایست به کار گرفته شود تا به انسان ارزش انسانیت و شرافت و کرامت انسانی عنایت کند. از این رو در قرآن کریم، ۴۹ بار از مشتقات «عقل» استفاده شده و همه این مشتقات به صورت فعل آمده اند؛ زیرا بکارگیری این قوه برای آدمی ارزش و اعتبار می آورد. کسی که عقل را به کار می گیرد، به قدرت تشخیصی می رسد که از راه تفکر در آیات الهی به دست می آورد؛ زیرا شناخت انسان از خود و بیرون، از طریق تفکر انجام می گیرد و آیات الهی در آفاق و انفس آدمی به او کمک می کند تا درک و تحلیل درستی از خود، خدا و جهان به دست آورد و موقعیت خود را نسبت به آن دو بسنجد.

در آموزه های قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان عقل و قلب بیان شده و سخن از «لهم قلوب یعقلون بها دل هایی که با آن خرد می ورزند و تفکر می کنند (حج آیه ۴۶) به میان آمده است. این بدان معناست که قلب آدمی مرکز تفکر و خردورزی است. چنان که در همین آموزه ها از ابزارهای شناختی چون شنوایی و بینایی یاد شده و ارتباط آن با تفکر و تعقل تبیین شده است. (ملک آیه ۱۰، فرقان آیه ۴۴ و بقره آیه ۷۵)

همین ارتباط شگفت را میان خردورزی و هدایت (بقره آیه۱۷۰)، خردورزی و دانش (عنکبوت آیه۴۳)، خردورزی و ایمان (بقره آیه۷۵)، خردورزی و یقین(شعراء آیات ۲۴و ۲۸)، خردورزی و تقوا (انعام آیات ۱۵۱و ۱۵۲) و مانند آن می توان یافت. در برخی از این آیات مانند آیات سوره شعراء جمله به طور کامل تکرار شده و در پایان تنها به جای موقنین (اهل یقین)، تعقلون(تعقل و خردورزی می کنید) قرار داده شده (شعراء آیات۲۴و ۲۸) و یا به جای تعقلون، تتقون آورده شده است. (انعام آیات ۱۵۱و ۱۵۲) تا این گونه نشان دهد که نتیجه تعقل و خردورزی چیزی جز تقوا و یقین نیست.

در همین آیات و آیات دیگر، این گونه بیان می شود که اگر کسی به درستی از ابزارهای شناخت بهره گیرد به خردورزی می رسد و کسی که خردورزی نماید به یقین، علم، تقوا، ذکر و هدایت دست می یابد. بنابراین خردورزی است که آدمی را به کمالات مطلوب می رساند و بهره گیری از آیات تکوینی و تشریعی ویا آفاقی و انفسی تنها با خردورزی شدنی است. بر این اساس می توان گفت که پذیرش ایمان و توحید فقط با تعقل و بهره گیری از عقل امکان پذیر است.

چنان که از آموزه های قرآنی برمی آید، عقل انسانی، قادر به تشخیص زشتی ها و زیبایی ها و حسن و قبح برخی از امور است؛ زیرا عقل به یک معنا همان فطرتی است که انسان بر آن سرشته شده است و فطرت سالم انسانی به طور طبیعی گرایش به خدا و کمالیات دارد.

عقل همان گونه که قدرت تشخیص امور گوناگون را دارد، در حوزه افعال نیز این گونه است. به این معنا که قادر به تشخیص افعال خوب از بد و زیبا از زشت است. این عقل عملی در برابر عقل نظری قرار می گیرد، زیرا مدرکات عقل عملی به حوزه افعال و اعمال اختصاص می یابد و مدرکات عقل نظری نیز به حوزه امور ذهنی و فکری مرتبط می باشد.

به عنوان نمونه عقل انسانی به طور مستقل این را درمی یابد که در حوزه عمل، عدالت امری خوب و ظلم امری بد است. لذا دانشمندان می گویند که حوزه مدرکات عقل عملی حسن و قبح افعال است.

 

 

● دیدگاه عدلیون

به نظر معتقدان به عدلیه (شیعیان و معتزلیان)، افعالی وجود دارد که عقل از درون ذاتش بی استعانت از وحی و شریعت، حسن آنها را درک می کند و حکم به لزوم انجام آن ها می دهد، چنان که زشتی اموری دیگر را درک کرده و بر لزوم ترک آن ها فرمان می دهد. بر این پایه، همه چیزها، دارای حسن و قبح ذاتی هستند که عقل، بیش تر آن ها را درک می کند و تشخیص می دهد. به عنوان نمونه کمک به همنوع دارای حسن ذاتی است و دروغ و ظلم به دیگری دارای قبح ذاتی می باشد؛ زیرا فطرت سالم انسانی، به طور طبیعی به نیکی ها و خوبی ها و زیبایی ها گرایش داشته و از بدی ها و زشتی ها اجتناب می ورزد.

ازنظر عدلیه، هر چیزی که انسان سالم با فطرت سلیم و عقل خویش، زشت و بد می یابد و از آن پرهیز می کند و یا آن را خوب و نیک می یابد و به آن می گراید، در دایره مفسده و مصلحت قرار می گیرد و ترک و یا انجام آن لازم می شود. البته احکام الهی که به امور مختلف تعلق گرفته و حکم وجوب و یا تحریم یافته است، آن ها نیز در دایره مفسده و مصلحت می باشند و به سبب مصالح و مفاسدی، حکمی از احکام بر آن ها بار شده است. به سخن دیگر: کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر چیزی که شریعت به آن حکم کرده عقل نیز بدان حکم کرده و هر آن چه عقل به آن حکم می کند شریعت نیز به آن حکم می کند؛ زیرا هر دو دسته احکام عقلانی و وحیانی براساس مصالح و مفاسدی است که عقل و شریعت به آن رسیده اند. از آن جایی که عقل، مصالح و مفاسد برخی از چیزها را نمی تواند به هر دلیلی تشخیص دهد، وحی به کمک عقل آدمی آمده و به او کمک می کند. براین اساس در شریعت اسلامی سخن از احکام تأسیسی و امضایی به میان می آید. به این معنا که مصلحت و مفسده برخی از امور را عقل نمی تواند تشخیص دهد که شریعت به کمک وی آمده و احکام را تأسیس کرده است، ولی در آن جایی که عقل، مصلحت و مفسده را به دست آورده، شریعت و وحی آن را امضا و تأیید کرده است. (نگاه کنید: اصول فقه، مظفر، المیزان، ج ۵، ص ۱۰، ج ۱۲، ص ۲۷۷، ج۸، ص ۵۶ و منابع اصولی و تفسیری دیگر)

 

 

● مصادیق و موارد حسن و قبح عقلی

همان گونه که گفته شد، اغراض انسان، سبب جعل امر و نهی و اعتبار حسن و قبح برای افعال شده است. در تشریع احکام از سوی خداوند نیز همین گونه عمل شده است. بنابراین وجود مصلحت و مفسده در امور، سبب امر و نهی الهی به آن ها شده است. برهمین اساس، آن چه را خداوند امر کرده حسن و آن چه را نهی کرده قبیح است.

خداوند در بسیاری از آیات قرآنی، اصل حسن عدل و یا قبح ظلم را به عقل عملی واگذار کرده و در جایی نفرموده که ظلم قبیح است؛ با این همه می فرماید که: «و ما ربک بظلام للعبید»، خداوند نسبت به بندگان ظالم نیست. به این معنا که حکم عقل عملی، بر قبح ظلم است و خداوند آن را از خود نفی می کند.

در برخی از امور که حرمت آن را بیان می کند مانند حرمت زنا و لواط، در بیان علت این حکم می فرماید که این امور فحشا و فاحشه می باشد؛ بنابراین معلوم می شود که عقل، زشتی و قبح این امور را درک کرده و خداوند تنها حرمت تشریعی را تأکید کرده است.

در کاربردهای قرآنی هرگاه چیزی دارای قباحت شدید باشد از آن به فاحشه تعبیر می کند (القاموس المحیط، ج۱، ص ۸۱۷) و به گفته برخی، کار قبیحی که قبح آن از حد و مرز گذشته و بسیار قبیح باشد، از آن تعبیر به فاحشه می شود. (الکشاف، زمخشری، ج۱، ص ۲۱۳) البته واژه سوء نیز به معنای قبیح و زشت است (لسان العرب، ابن منظور، ج ۶، ص ۴۱۶)

از آیاتی چون ۱۶۹ و ۲۶۸ سوره بقره چنین استنباط می شود که هر فردی طبق عقل و فطرت سالم خود، قبح و زشتی برخی از امور را درک می کند. از این رو فرموده که شیطان شما را به کارهای زشت (سوء) و بسیار قبیح (فحشاء) فرمان می دهد؛ زیرا سوء و فحشاء چیزهایی است که عقل آن ها را زشت شمارد و شریعت آن را تأکید کند. (انوار التنزیل، بیضاوی، ج ۱، ص ۱۶۱)

عقل آدمی به نیکوئی و ارزشمندی آزادی و استقلال (نحل، آیه ۷۵)، شایستگی نیکی در برابر نیکی (الرحمن، آیه ۶۰)، ارزشمندی و حسن ادای امانت (نساء، آیه ۵۸)، برتری معبود حقیقی نسبت به معبودان دروغین (نمل، آیه ۵۹)، برتری نور بر ظلمت (انعام، آیه ۱۲۲ و رعد، آیه ۱۶)، پیروی از افراد هدایت یافته (یونس، آیه ۳۵) برتری حیات و زندگی (انعام، آیه ۱۲۲)، برتری آفریدگار بر غیر خالق (نحل، آیه ۱۷ و نمل، آیه ۶۴)، داشتن صاحب یگانه به جای تعدد ارباب و صاحبان (یوسف، آیه ۳۹ و زمر، آیه ۲۹)، دعوت دیگران به عدل و برابری (نحل، آیه ۷۶)، برتری حرکت در راه مستقیم به جای راه های اعوجاج (نحل آیه ۷۶)، خوبی و زیبایی علم (انعام آیه ۵۰ و آیات دیگر)، قدرت و توانایی در انجام کار نسبت به ضعف و ناتوانی (نحل، آیه ۷۵) و قضاوت عادلانه بر داوری ستمگرانه (نساء آیه ۵۸) حکم می کند ومردم را به انجام آن ها فرمان می دهد.

در مقابل، همین عقل عملی نیز موارد بسیاری را که می بایست انسان از آن ها به عنوان کارهای زشت و بد اجتناب کند، معرفی می کند که از جمله می توان به اختلاف افکنی میان مومنان (انفال، آیات ۴۵ و ۴۶ و توبه آیه ۱۰۷)،زشتی ازدواج با همسر پدر (نساء آیه ۲۲)، پیروی از افراد بی عقل (بقره آیه ۱۷۰)، اطاعت از ناتوان و نیازمند هدایت در امر هدایت (مائده آیه ۱۰۴ و یونس آیه ۳۵)، اطاعت از فرمان سوء و فحشای ابلیس و شیطان (بقره آیات ۱۶۸ و ۱۶۹)، اطاعت از هواهای نفس و زیاده خواهی های آن به عنوان مصداقی از ظلم (قصص آیه ۵۰)، افتراء و بهتان به دیگران (نساء آیات ۲۰ و ۵۰ و ۱۵۶ و آیات دیگر)، اهانت به میهمان و بی حرمتی نسبت به او (حجر آیات ۶۷ تا ۶۹)، بازداشت بی گناهان (یوسف آیه ۷۹) ترجیح امور پست به جای امور ارزشمند (بقره آیه ۶۱)، ترجیح گمراه بر هدایت یافته (یونس آیه ۳۵) برتری کور بر بینا (انعام آیه ۵۰)، ترک عمل به علم (بقره آیه ۴۴)، تساوی مجرم بر مسلم و مطیع قانون (قلم آیات ۳۵ و ۳۶)، تقلید کورکورانه (بقره آیه ۱۷۰) ترک پاداش به نیکوکار و محسن (الرحمن آیه ۶۰) خلف وعده (آل عمران آیه ۹) حکم بر خباثت و پستی در امور (بقره آیه ۲۶۷)، انکار حق و حق ناپذیری (هود آیات ۱۸ تا ۲۴)، ظلم (بقره آیه ۳۵)، خیانت (یوسف آیات ۵۱ و ۵۲)، دروغگویی (آل عمران آیه ۶۱)، زنا (اسراء آیه ۳۲) سرقت (یوسف آیات ۷۰ تا ۷۷) پیمان شکنی (بقره آیه ۱۰۰)، عقاب شخص در برابر قانونی که اطلاع ندارد و بیان نشده (اسرا آیه ۱۵) فساد (بقره آیه ۱۱)، غصب مال مردم به ناحق (بقره آیه ۱۸۸)، غفلت از نجات خود (ملک آیه ۱۰)، قتل بی گناه (بقره آیه ۳۰)، کتمان حقایق (بقره آیات ۴۱ و ۴۲) نهی از معروف (توبه آیه ۶۷) و مانند آن اشاره کرد.

اگر نگاهی به این آیات و آیات دیگر بیندازیم در می یابیم که عقل آدمی خود پیامبری بزرگ است که بی آن نمی توان بسیاری از امور را درک کرد و تشخیص داد و حکم آن را دانست. این عقل آدمی است که به این امور حکم می کند و خداوند بر اساس همان عقل عملی است که بر آن مهر تایید می زند و به عنوان فحشاء و سوء و امر مفسده انگیز و یا فاسد از آن ها پرهیز داده و یا به اموری که دارای مصلحت است فرمان انجام می دهد.

براساس آموزه های قرآنی تعبد و تعقل چنان به هم مرتبط هستند که نمی توان موردی را یافت که تعبد و تعقل با هم گره مناسب و درستی نخورده باشد. اگر موردی دیده می شود که ارتباطی میان آن دو نیست، به یقین، مواردی است که اشتباه در تطبیق است و یا عقل از مسیر سلامت و فطرت خود بیرون رفته و یا این که شریعت به تحریف کشیده شده است.

بنابر این انسان باید ارزش عقل، این پیامبر و حجت درونی خویش را به درستی دریابد و بر اساس آن عمل کند و اجازه ندهد که این دریچه شناخت و فهم و عمل از میان برود و یا کور شود و یا پرده ای بر آن افکنده گردد و امکان بهره مندی درست از آن برای صاحبش سلب شود.

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: